رهایی دختر جوان از خلوتگاه سیاه
بی بی سی فارسی
خبر سازان
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید امیدواریم در خدمت رسانی به شما دوست گرامی کوشا باشیم این وبلاگ به طور هوشمند تبادل لینک میکند اگر مایلید لینک کنید به تبادل لینک هوشمند رفته و ما را با این ادرس و عنوان بی بی سی نیوز لینک کنید. نظر یادتون نره.با عرض معذرت بعضی مطالب در سایت نمایش داده نمی شود.اگر پیگیر مطلب خواصی هستید میتونید با مراجعه به این سایت مطلب مورد نظرتونو پیدا کنید با تشکر مدیریت سایت:نادیا
آخرین مطالب
نويسندگان
شنبه 18 آذر 1392برچسب:رهایی,دختر,جوان,از,خلوتگاه,سیاه, :: 6:8 قبل از ظهر :: نويسنده : سحر

رهایی دختر جوان از خلوتگاه سیاه

رهایی دختر جوان از خلوتگاه سیاه
این شیطان تصور می‌كرد اگر دختر جوان رها شود از ترس آبرویش نزد پلیس نخواهد رفت و حالا در بازداشتگاه انتظار دارد به خاطر گریه‌هایش او را ببخشند

دختر جوان التماس می‌كرد و راننده شیطان‌صفت در تاریكی خیابان‌های مركز تهران با سرعت در حركت بود. وقتی داخل خلوتگاه شدند، پسر جوان بی‌اعتنا به اشك‌های طعمه‌اش به اجرای توطئه سیاه خود دست زد.

این شیطان تصور می‌كرد اگر دختر جوان رها شود از ترس آبرویش نزد پلیس نخواهد رفت و حالا در بازداشتگاه انتظار دارد به خاطر گریه‌هایش او را ببخشند.

شب 4 آذرماه و در حالی كه دقایقی از ساعت 21 گذشته بود، خانواده‌ای عصبانی و ناراحت با پلیس 110 تماس گرفتند و خبر از ربوده شدن و اذیت و آزار دخترشان دادند.

پدر خانواده به پلیس گفت: دخترم به نام سمیه توسط یك پسرجوان ربوده و به خلوتگاه شیطانی‌اش برده شده است.

با حضور پلیس برای انجام تحقیقات، دخترجوان پیش روی آنان قرار گرفت و گفت: از خیابان شهید قندی می‌خواستم به میدان ولیعصر بروم، سوار یك سمند سفید رنگ شدم، راننده تا میدان فاطمی آمد و ناگهان آنجا تغییر مسیر داد. پرسیدم چرا تغییر مسیر داده، ترافیك را بهانه كرد و گفت این مسیر خلوت‌تر است. كمی كه جلوتر رفتیم وی به سمت میدان انقلاب رفت.
وقتی دیدم ماجرا مشكوك است خواستم پیاده شوم ولی وی درها را قفل كرد و با یك پیچ‌گوشتی تهدیدم كرد. حتی چند ضربه هم به سویم نشانه رفت تا بترسم. من كه كاملاً ترسیده بودم التماس می‌كردم اجازه دهد بروم ولی وی به حرفم گوش نمی‌داد. آنقدر رفت تا به خیابان وحید نظری رسیدیم. مرا داخل یك خیابان بن‌بست برد، هوا دیگر تاریك شده بود و من همچنان در چنگال این مرد اسیر شده بودم.

سمیه از یك فرصت استفاده كرد و توانست فرار كند، او هنگام فرار موفق شده بود پلاك خودروی سمند سفید را بردارد. سراسیمه و ناراحت به خانه رسید. سعی كرد به خانواده‌اش چیزی نگوید ولی پدر و مادرش با دیدن او آنقدر نگران شده بودند كه پای صحبت‌هایش نشستند. سمیه به خانواده‌اش از پسر جوانی كه تی‌شرت و شلوار جین به تن داشت و بوی تند الكل از دهانش بیرون می‌زد حرف زد و ماجرا را گفت و این‌گونه كار به دست پلیس سپرده شد.

مأموران تجسس كلانتری 129 جامی با شنیدن سرنوشت تلخ این دختر با راهنمایی های سمیه كه شماره سمند سفید رنگ و نشانی خلوتگاهی که به آنجا کشیده شده بود و ظاهر و شكل شمایل جوان شیطان صفت را به پلیس داده بود، به در خانه‌ای رسیدند كه صاحب سمند سفید حضور داشت.

زن صاحبخانه وقتی در را به روی پلیس باز كرد و با سؤالات مأموران مواجه شد، از دو پسرش حرف زد كه یكی همان لحظه خانه بود و دیگری در محل كارش به‌سر می‌برد. پسرش كه در خانه بود بیرون آمد، دختر جوان گفت او نبوده ولی متهم شباهت زیادی به این پسر داشته است، مأموران دریافتند جوان شیطان‌صفت برادر وی است. به دنبال وی رفتند اما پیدایش نكردند، بعد از چند ساعت متهم با برادرش تماس گرفت و قول داد خود را به پلیس معرفی كند.

ساعت 9 صبح 5 آذرماه متهم وارد كلانتری 129 جامی شد، سمیه كه با دیدن او انگار همه آن لحظه‌های ناگوار را به خاطر آورده بود به سمت او یورش برد. پسر جوان كه محمد نام دارد همه ادعاهای سمیه را انكار كرد.

او گفت: «در آن ساعتی كه این دختر خانم می‌گوید من در مغازه‌ام بودم و ساعت تصاویر دوربین‌های مداربسته هم نشان می‌دهد این خانم دروغ می‌گوید.»

ادعای ضبط تصاویردوربین‌های مداربسته، مأموران تجسس را به مغازه پسر جوان كشاند. پس از بررسی فیلم مشخص شد محمد به مأموران دروغ گفته است، با این وجود همچنان این جوان 19 ساله اتهام خود را انكار می‌كرد.

با دستور دادیار پرونده، «محمد» راهی بازداشتگاه شد. نیمه‌های شب شده بود كه نتوانست به انكار خود ادامه دهد و به افسر نگهبان همه ماجرا را اعتراف كرد. او گفت حالت عادی نداشته و از كاری كه كرده پشیمان است و می‌خواهد دخترجوان او را ببخشد.

با این اعترافات پرونده با دستور دادیار دادسرای ناحیه 11 تهران به دست پلیس تخصصی سپرده شد تا تحت بررسی بیشتر قرار گیرد.

جوان شیطان‌صفت در این مرحله وقتی بازجویی شد و شنید خانواده سمیه از وی گذشت نمی‌كنند به گریه افتاد و گفت: «آن روز در حال رفتن به خانه بودم كه دخترجوان را دیدم و وی را سوار كردم. ابتدا قصدی نداشتم، در مسیر ناگهان وسوسه به جانم افتاد و در میدان فاطمی بودم كه به سمت خانه‌مان در نزدیكی انقلاب تغییر مسیر دادم. وقتی دیدم این دختر می‌خواهد سروصدا كند همزمان با بستن قفل‌های در، پیچ‌گوشتی را به سمت دختر وحشتزده گرفتم، وی بیشتر ترسید و تسلیم شد. سریع به خانه رفتم، التماس می‌كرد اما نمی‌دانم چرا گوش‌هایم ناشنوا شده بود.»

وی افزود: «پس از اجرای نقشه شیطانی‌ام با تصور این‌كه دختر جوان از ترس آبرویش شكایت نخواهد كرد وی را رها كردم و باور نمی‌كنم وی دست به افشاگری زده باشد.»

جوان شیطان صفت گفت: نخستین بارم بود كه دست به چنین حماقتی زده‌ام، می‌دانم نه تنها باعث شده‌ام این دختر و خانواده‌اش دچار یك مشكل شوند بلكه خانواده‌ خودم را نیز به دردسر انداخته‌ام، از همه خجالت می‌كشم و امیدوارم من را ببخشند.




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پیوندهای روزانه
پيوندها


ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 109
بازدید ماه : 598
بازدید کل : 123548
تعداد مطالب : 429
تعداد نظرات : 44
تعداد آنلاین : 1


کسب درآمد پاپ آپ
کسب درآمد پاپ آپ